English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6462 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
strip U محروم کردن از
excludes U محروم کردن
deprive U محروم کردن
to cut off U محروم کردن
exclude U محروم کردن
devest U محروم کردن
deprives U محروم کردن
depriving U محروم کردن
abdicate U محروم کردن
abdicated U محروم کردن
dis- U محروم کردن
bereave U محروم کردن
cut off U محروم کردن
abdicating U محروم کردن
abdicates U محروم کردن
lock out U تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
samisch variation U واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
To tantalize someone . To keep someoneguessing . U دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
dispossessing U از تصرف محروم کردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
disinheriting U از ارث محروم کردن
dispossessing U محروم کردن دورکردن
disinherits U از ارث محروم کردن
dispossesses U محروم کردن دورکردن
dispossess U محروم کردن دورکردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
dispossessed U محروم کردن دورکردن
disinherit U از ارث محروم کردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
unvoice U محروم از صدا کردن
unsight U از دیدن محروم کردن
russian defence U دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
schleman defence U دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
disestablishing U کلیسا را از ازادی محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll. U کسی را از ارث محروم کردن
unsex U از خواص جنسی محروم کردن
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
deprive the heirs of inheritance U وراث را از ارث محروم کردن
disbar U از شغل وکالت محروم کردن
disendow U از عطیه محروم کردن نبخشیدن
disestablished U کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
disfranchise U از حق رای یا انتخاب محروم کردن
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
disestablishes U کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
attaint U مقصر دانستن محروم کردن
disestablish U کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
dispossess U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
disincorporate U ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalize U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
deprives U محروم کردن معزول کردن
geld U بی تخمدان کردن محروم کردن
curtails U محروم کردن قطع کردن
curtail U محروم کردن قطع کردن
depriving U محروم کردن معزول کردن
deprive U محروم کردن معزول کردن
curtailed U محروم کردن قطع کردن
disappoint U ناکام کردن محروم کردن
disappoints U ناکام کردن محروم کردن
curtailing U محروم کردن قطع کردن
cut off U قطع کردن محروم کردن
evacuating U ترک کردن محروم کردن
evacuated U ترک کردن محروم کردن
foreclosing U محروم کردن سلب کردن
interdict U قدغن کردن محروم کردن
forecloses U محروم کردن سلب کردن
foreclosed U محروم کردن سلب کردن
evacuate U ترک کردن محروم کردن
divest U محروم کردن عاری کردن
divesting U محروم کردن عاری کردن
divested U محروم کردن عاری کردن
divests U محروم کردن عاری کردن
foreclose U محروم کردن سلب کردن
evacuates U ترک کردن محروم کردن
theft U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
denationalised U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
asserts U دفاع کردن از
ward off U دفاع کردن
asserting U دفاع کردن از
asserted U دفاع کردن از
defended U دفاع کردن
to defend [from] U دفاع کردن [از]
assert U دفاع کردن از
defends U دفاع کردن
defends U دفاع کردن از
to stick up for U دفاع کردن از
answers U دفاع کردن
answering U دفاع کردن
answered U دفاع کردن
answer U دفاع کردن
say a good word for U دفاع کردن
defend U دفاع کردن از
defend U دفاع کردن
defended U دفاع کردن از
defending U دفاع کردن از
defending U دفاع کردن
deraign U دفاع کردن
plead U دفاع کردن
advocating U دفاع کردن
to make a d. U دفاع کردن
propugn U دفاع کردن از
fend U دفاع کردن
buckler U دفاع کردن
advocates U دفاع کردن
makki U دفاع کردن
pleaded U دفاع کردن
advocate U دفاع کردن
pleads U دفاع کردن
implead U دفاع کردن
advocated U دفاع کردن
parry U سد کردن دفاع مستقیم
defenses U دفاع کردن استحکامات
bays U دفاع کردن درمقابل
assert oneself U از حق خود دفاع کردن
defense U دفاع کردن استحکامات
parries U سد کردن دفاع مستقیم
defence U دفاع کردن استحکامات
parrying U سد کردن دفاع مستقیم
breasts U باسینه دفاع کردن
breast U باسینه دفاع کردن
parried U سد کردن دفاع مستقیم
to keep at bay U دفاع کردن درمقابل
bay U دفاع کردن درمقابل
champions U مبارزه دفاع کردن از
speak out <idiom> U دفاع کردن از چیزی
baying U دفاع کردن درمقابل
championing U مبارزه دفاع کردن از
bayed U دفاع کردن درمقابل
championed U مبارزه دفاع کردن از
champion U مبارزه دفاع کردن از
eot geo reo U باز کردن دفاع ضربدری
detachment parry U دفاع با دور کردن شمشیرحریف
bield U شجاع شدن دفاع کردن
to defend oneself [against] U از خود دفاع کردن [درمقابل]
to act in self-defence U دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
to vindicate a religion U دیانتی را بثبوت رساندن یاازان دفاع کردن
redundancy U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancies U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
defense U دفاع وزارت دفاع
one on one U دفاع یارگری دفاع تک به تک
vindicates U دفاع کردن از محقق کردن
vindicated U دفاع کردن از محقق کردن
vindicate U دفاع کردن از محقق کردن
vindicating U دفاع کردن از محقق کردن
blocking U سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
self defense U دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
deprived U محروم
sans U محروم از
bereaved U محروم
disadvantaged U محروم
blighted U محروم
cold turkey U محروم
choiceless U محروم از حق انتخاب
deprivable U محروم کردنی
disadvantaged children U کودکان محروم
have not nations U ملل محروم
disinherited U محروم ازارث
subclass U طبقه محروم
lower class U طبقه محروم
underclass U طبقهی محروم
excludable U محروم کردنی
underclass U طبقه محروم
exclusion U محروم سازی
to be defected U محروم شدن
estopel U امرخاصی محروم شود
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2make the case? به فارسی چی میشه
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com